جان دادن به دورریختنی ها ، یک عالمه احساس در آنچه ضایعات می نامیمش

به گزارش لحظه عکاسی، آثار چشمنواز کارگاه کوچکش، شاهدی است بر این واقعیت که کافی است چشم زیبابین داشته باشی تا ساده ترین و پیش پا افتاده ترین اشیای اطراف در نگاهت زیبا جلوه کند و ابزاری باشد برای خلق آثار زیبای هنری.

جان دادن به دورریختنی ها ، یک عالمه احساس در آنچه ضایعات می نامیمش

لحظه عکاسی- مریم شریفی: باید دقایقی پای صحبت هایش بنشینی تا به تو هم ثابت گردد در همان موادی که من و تو دور ریختنی و ضایعات می دانیم، چقدر زیبایی، کارایی و ثروت نهفته است. صحبت از سعید شیرخدایی هنرمند کارآفرین منطقه است که کسب و کارش، جان دادن به مواد دورریختنی و ضایعات است. حرف های این هنرمند جوان، خواندنی است.

قصه های خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید

وارث زیبابینی پدر و مادرم هستم

حرفه و هنر امروز من، ریشه در عشقی دارد که همواره نسبت به طبیعت در وجودم موج می زد. حسی در من بود که نمی خواستم اجازه دهم طبیعت نابود گردد. انعکاسی از طبیعت در وجودم حس می کردم که برایم لذت بخش بود. بنابراین به عنوان علاقه شخصی، آغاز به جمع آوری گل ها، شاخه ها و حتی علف های خشک شده نموده و با اقتباس از طبیعت، آنها را به اشیا و نمادهای دکوری تبدیل می کردم. کم کم توجه اطرافیان به این دست ساخته های طبیعی جلب و برایشان مشتری هم پیدا شد.

کارآفرین 36 ساله منطقه به سراغ برگ های قدیمی تر کتاب زندگی اش رفته و می گوید: پدرم فارغ التحصیل هنرستان هنرهای ملی اصفهان بود و دستی در اغلب رشته های هنری مثل معرق، منبت، مینیاتور، مجسمه سازی و... داشت. خوب یادم هست گاهی که با پدرم بیرون می رفتیم، یک دفعه می گفت: نگاه کن این چوب چقدر قشنگه... مادرم هم که مربی مهدکودک بود، همواره به علت خلاقیت هایش در طراحی کاردستی های یاری آموزشی برای بچه ها تقدیرنامه می گرفت. به این ترتیب، من عشق به طبیعت و هنر را از کودکی از پدر و مادرم یاد گرفتم.

سعید شیرخدایی در ادامه می گوید: احیای دسته گل هایی که به عنوان هدیه برایمان می آوردند، شاید نخستین تجربه من در بازآفرینی ضایعات بود. همواره بعد از چند روز، جای این دسته گل ها در سطل زباله است اما پشت خیلی از این دسته گل ها، خاطراتی است که دلمان می خواهد برایمان جاودانه گردد. من گلبرگ ها را لای کتاب خشک می کردم، بعد یک لایه کاغذ پوستی پشت آنها می چسباندم و دور برشان می کردم. بعد از چیدمان و تزیین، انگار دسته گل دوست داشتنی ام دوباره زنده می شد.

کسب عایدی از ضایعات

کم کم این حس در من به وجود آمد که هیچ چیز دورریختنی نیست. من درباره کاربرد هر چیز به ظاهر بی استفاده ای که در اطرافم می بینم، می توانم ساعت ها حرف بزنم و صفحه ها بنویسم! گاهی اطرافیان می پرسند چرا این همه آشغال جمع می کنی؟ اما فقط کمی صبر ضروری است تا به آنها ثابت کنم آن مواد دورریختنی، مواد اولیه یک اثر هنری بوده است. من با شاخه های مرده درختان، گل های خشک شده و چوب های به اصطلاح پرتی نجاری ها، تابلوهای زیبایی خلق می کنم که کاملاً الهام گرفته از طبیعتند و مشتری های خود را هم دارند. آباژور، گلدان، اشیای ظریف دکوری و حتی ظروف آشپزخانه، تنها بخشی از دست ساخته های من از مواد به ظاهر دورریختنی است.

شیرخدایی، حرف هایش را این طور پی می گیرد: شاید باور نکنید اما من با پوست پرتقال، پسته، بادمجان و با پوست و ریشه های بلال، حلقه های گل، دسته گل عروس و گلدان های گل تزیینی می سازم که از زیبایی فوق العاده ای برخوردارند. اگر یک ساز و کار درست برای حمایت از ایده های خلاقانه در کشور وجود داشت، نهاد متولی این امر یک بخشنامه برای تالارهای پذیرایی شهر صادر می کرد تا دیگر پوست های میوه شان را دور نریزند. بعد یک خودرو ویژه برای جمع آوری آنها می رفت. از آن طرف به معلمان خلاق هنر مدارس مأموریت می داد تا گلسازی با پوست میوه را به دانش آموزان شان یاد دهند. نتیجه، فراوری هزاران هزاران حلقه و دسته گل با پوست میوه در زنگ های هنر بود و ما حتی می توانستیم به مرحله صادرات این حلقه های گل پوست میوه ای برسیم.

ایده پردازان و کارآفرینان در انتظار حامیان مالی

واقعیتش را بخواهید کسی که ذاتأ هنرمند باشد، برای پیشرفت در حوزه مالی با مشکل روبرو است چرا که بازار یک چیز می خواهد و عشق درونی او چیز دیگر. امثال من، نمی توانیم از یک طرح مورد پسند بازار، در تیراژ بالا فراوری کنیم. چون قدرت مهار خلاقیت مان را نداریم. بعد از ساخت چند عدد از آن مدل، ناخودآگاه در طرح اولیه اش تغییر ایجاد و محصول جدیدی خلق می کنیم. در نتیجه همین نگاه غیربازاری است که من در کارگاهم 130 نوع محصول فراوری می کنم در حالی که یک کارگاه تجاری حرفه ای فقط روی فراوری 20 نوع محصول متمرکز می گردد.

کارآفرین منطقه در ادامه می گوید: در این شرایط، طراحی، فراوری، بازاریابی و فروش محصولات، همه بر عهده خود من است. علاوه بر این، جمع آوری مواد ضایعاتی از کارگاه های مختلف هم وقت زیادی از من می گیرد. این شرایط مثل این است که مدیر یک کارخانه صنعتی همراه کارگرانش پتک بزند! ... اما در شرایط ایده آل، من می توانم مشاور خوبی برای مدیر یک واحد فراوریی باشم و یاری کنم آن مرکز به لحاظ طرح و ایده، هرگز با کمبود روبرو نگردد. اگر سازمان هایی مثل شهرداری، در زمینه فروش محصولات از ما حمایت و یاری نمایند ما روی طراحی و فراوری متمرکز شویم، قول می دهم از همین مواد ضایعاتی، به صورت نامحدود، برایشان محصولات زیبا، کاربردی و باکیفیت فراوری کنم.

شیرخدایی، اضافه می نماید: اما تحقق این امر، نیازمند تغییر نگاه مسئولان است. من مدتی قبل برای آغاز یک کار بزرگ در حوزه توسعه فرهنگ بازیافت به مدیریت بخش دفن زباله ها در حاشیه تهران اعلام آمادگی کردم اما متأسفانه به نتیجه نرسیدم. برای این کار، مسئولان هم باید دغدغه مند باشند و یاری نمایند امثال من به جای گرفتار شدن در پیچ و خم نامه نگاری های اداری، روی اجرای این طرح های فرهنگی متمرکز شویم.

----

*منتشر شده در لحظه عکاسی محله منطقه 15 در تاریخ 1393/03/10

منبع: همشهری آنلاین

به "جان دادن به دورریختنی ها ، یک عالمه احساس در آنچه ضایعات می نامیمش" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "جان دادن به دورریختنی ها ، یک عالمه احساس در آنچه ضایعات می نامیمش"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید