از حسن دولابی تا سید ستون

به گزارش لحظه عکاسی، سید حسن رزاز با چند فوت و فن، طبق معمول پشت شاگردش را به خاک مالید. آن شب حسن دولابی پس از کشتی با استادش با چهره ای ناراحت و غمگین آرام در کوچه های شهر قدم می زد و به حرف استادش سید حسن رزاز فکر می کرد.

از حسن دولابی تا سید ستون

لحظه عکاسی آنلاین -امیرحسین لیاقی، دانش آموز: وقتی اراذل معروف منطقه یعنی ترابی را شکست داد استاد گفت: شدی، ولی نشدی یعنی چه! این جمله چه معنی می دهد؟

ناگهان صدای مهیبی به گوش او رسید. سریع دوان دوان به طرف صدا رفت تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. صدای ریختن آوار بود، خانه ای کوچک که ستونش کج شده و در حال ریزش بود. بدون فکر و بی تامل، خودش را سریع زیر سقف برد و شانه اش را به عنوان ستون قرار داد تا سقف روی کسی نریزد. ناسلامتی برای خودش ورزشکاری بود و هیکل و قدرت جسمانی بالایی داشت. برای یاری صدا می زد تا کسی بیاید و کاری انجام دهد،

اما در ظلمات و تاریکی شب کسی صدای حسن را نمی شنید. با وجود این تسلیم نشد و تا سپیده صبح مقاومت کرد و نگذاشت سقف روی سر یتیمان خراب گردد. وقتی موذن با فانوس از کنار خانه رد شد و حسن دولابی را در آن شرایط دید، سریع همسایه ها را خبر کرد تا به او یاری نمایند.

پس از این ماجرا، حسن دولابی که یک شانه اش افتاده و کج شده بود، به سیدستون معروف شد و استادش گفت: حالا شدی. شاید لات هایی که به قول خودشان یک کته راه می رفتند، می خواستند مانند سیدستون راه بروند و یاد او را زنده نگه دارند.

منبع: همشهری آنلاین

به "از حسن دولابی تا سید ستون" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "از حسن دولابی تا سید ستون"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید